داستانک: پاره آجر!
جوانان امروز
جوان.ازدواج.خانواده

وزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.

ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد.

مرد پایش را روی ترمز گذاشت، سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند...

پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخ‌دار به زمین افتاده بود جلب کند.

پسرک گفت : «‌اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می‌کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد.

برادر بزرگم از روی صندلی چرخ‌دارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم. برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.»

مرد متأثر شد و به فکر فرو رفت...

برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد...

پس بیاییم در زندگی آنچنان با سرعت حرکت نکنیم، که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه ما، پاره آجر به طرفمان پرتاب کنند!

خدا در روح ما زمزمه می‌کند و با قلب ما حرف می‌زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می‌شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 1634
بازدید کل : 31196
تعداد مطالب : 138
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1